زن دلخواه من...(آریو بتیس)

چیزی شبیه داستان

در اینجا می توانید داستانک وداستانهای نوشته شده ی من رامطالعه کنید.


زن دلخواه من...(آریو بتیس)
تا اورا دیدم همه چیز حتی عقربه های عجول ساعت مچی ام بی اهمیت شدند.
بهتم زد وقبل از هر چیز ،از خودم ،زیراهمیشه به غیر از خدا بیامرز آجی ،والده ام را می گویم،نسبت به زنها احساس خوبی که بشود به حساب آورد نداشتم.
آنها در نظرم موجوداتی بودند که تنها برای تولید صدا خلق شده بودند یا مدام باید حرف می زدند ویا مثل بوق نخراشیده ی تریلی با دیدن سوسکی نحیف ویا موشی ناتوان اعلان موجودیت می کردند،خلاصه هر تعریفی که داشتند ختم می شد به دوکلمه:سوهان روح
آنهم هم نسلی های ما،که یا خیلی خانم مجلسی بودندو سبیلشان به شاه عباس صفوی طعنه میزد ویا آنقدر مزین به فروقر وعشوه های مکش مرگ ما،که آدم میترسید از کنارشان رد بشود مبادابادش به اولیای مخدره بگیرد واز چند جا خدای نکرده...بله.
اما او چیز دیگری بود،تنها سرپنجه ی هنرمند می دانست چه کرده است در خلقت این پریوانه...
صورت بدر ماه ،لب مکیدنی،چشم،ای به گور بابای آهوی ختن...
اندام را که حرفش رانزن،،،مرمر ناب،،،
چنان پستی وبلندیهای خوش فرمی داشت که اگر پلک میزدی زمان را اصراف کرده بودی.
وشایسته تر اینکه اگر از این دیوار سیمانی صدا در می آمد احتمالا از آن لبهای قلوه ای کلامی بروز می کرد...
خودش بود،همان کسی که سالها دربه درش بودم،زن دلخواه من...
من که خوراک روحم نظر بازی بود،دیگرتاب نیاوردم ،قدمی جلو گذاشتم و گفتم:
عذر تقصیر آقا این مجسمه چند؟
امیرهاشمی طباطبایی-پاییز91
__________________



نظرات شما عزیزان:

سالي
ساعت16:26---27 آبان 1391
وايييي چقد قشنگ بود,اين نوشتها كار خودته? ??

خيلى .. نميدونم چجوري وصفشون كنم, زيباييشون در كلام نميگنجه
پاسخ:سپاسگزارم عزیز جان لطف دارین...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت17:13توسط امیر هاشمی طباطبایی | |